خلاصه کتاب:
بهار و علیرضا همچنان رابطه ی خوبی با همدیگه ندارن اما مثل دو تا همخونه کنار هم زندگی میکنن و درواقع همدیگرو تحمل میکنن… بعد از سفرشون به مشهد، بهار بین ایمیلاش، میرسه به یه پیام ناشناس که بعدا متوجه میشه از سمت کیارش، عشق سابقش بوده… حالش خراب میشه و با علیرضا دعوا میکنه… علیرضا که با کیارش در ارتباط بوده، بهش میگه با اون قرار گذاشته و میخواد با هم روبروشون کنه…
خلاصه کتاب:
داستان دختری ۲۴ ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام در کارخانه تولید کاشی کنعان استخدام می شود و با فرهام زند، طراح دیگر کارخانه همکار و...
خلاصه کتاب:
هیچوقت عشق با دنیل از ذهنم خطور نکرده بود. فقط یه اشتیاق از راه دور بود… شایدهم یه عشق یک طرفه. اون مردیه که من بنا به دلایلی هرگز نمیتونم داشته باشمش. وقتی نگاهش بهم رخنه کرد جلوی تپش زیاد قلبم رو نگرفت. وقتی اروم اروم تپش قلبم پائین اومد وقتی نگاهشو برگردوند و باعث شد حس بی ارزشی کنم و یادم اورد که اون هرگز مال من نمیشه. سال ها گذشته ولی یه نگاه از سمت اون همه چیز رو برمیگردونه ولی زمان همه چیز رو تغییر میده. گرمایی توی نگاهش هست که از سال ها قبل بیاد میارم… تنش بینمون که فکر می کردم یه طرفه است.” بهم بگو توام منو میخوای” صداش از ظلمت شب به گوش میرسه و من نمیتونم مقاومت کنم. درواقع اینجاست که داستان من شروع میشه…
خلاصه کتاب:
درباره دختری که یک مرد خیلی خشن و پولدار که رئیسش هم هست عاشقش می شه و برای به دست اوردن روشا هر کاری می کنه ولی نمی دونه که بعد از به دست اوردنش روشا از شهاب متنفر میشه بعد از یک سال روشا حافظشو از دست می ده و این فرصت خوبی واسهی شهاب تا دل روشا رو بدست بیاره. رمان فلش بک هست...
خلاصه کتاب:
همه چیز از اونجایی شروع میشه که ارغوان به همراهِ دوستِ صمیمیش کیانا واردِ خانه باغِ بزرگ و باصفای اونها میشه و برای اولین مرتبه، نگاهش با چشمهای عجیبِ مردی به نامِ کیارش برخورد میکنه.. کیارشِ افروز مردِ سی و یک سالهای که گذشتهای زهرآلود داره، بعد از روبهرو شدن با ارغوان تلاش میکنه که ضعف های خودش رو پشتِ نقابِ بیتفاوتی پنهان کنه و ارغوان نمیدونه که در واقع با چطور شخصیتی طرفه.. در مقابل، پگاهی که به دلیلِ آزار و اذیت های همسرش به تازگی از اون جداشده، برای نظم دادن به زندگیش به درخواست یکی از دوستهاش به روانشناس مراجعه میکنه و اون فرد کسی نیست جز، امیرحافظِ سعیدی مردی با خانوادهای متعصب و شخصیتی متفاوت که عشقِ دورانِ بچگیش بوده…
خلاصه کتاب:
آرمیتا دختری مغرور و سرسخت که عاشق پسرعمه خشن و مغروش میشه، توسط سمانه دختری پر ادعا و کینه ای که برای انتقام از سرهنگ راد، دختر یکی یدونش رو انتخاب میکنه. ضربه روحی و عاطفی محکمی میخوره و…
خلاصه کتاب:
داستان ما در مورد دختریه که شبیه هیچ کدوم از دخترای اطرافمون نیست. از گذشته اش فرار کرده. و حالا متوجه شده که یه عده دنبالش افتادند تا بکشنش. گذشته ای که ازش فرار کرده بود،اومده تا جونشو بگیره. حالا آیلین چی کار میکنه؟ باز هم از گذشته فرار میکنه یا با گذشته مرگبارش رو به رو میشه؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.