خلاصه کتاب:
داستان ما راجب یه دختر تنهاست! پدربزرگ ابن دختر در سن ۶ سالگی از خونه میبرش بیرون و اونو توی یه بیابون ول میکنه تا اینکه یه خانواده اونو پیدا میکنن و میبرن پیش خودشون و بزرگش می کنن…!
خلاصه کتاب:
دختری به اسم ایرن برای نجات مادرش وارد خونه ی شش پسر می شه که متوجه می شه اونا خون آشامن. زندگی اون کاملا دگرگون می شه و حقایق و راز های زندگیش کم کم فاش می شن و این باعث می شه که…
خلاصه کتاب:
«تقدیم به امید و نور چشم شیعیان، آقا صاحب الزمان و ان شاءالله تعجیل در ظهور ایشان» و «تقدیم به پدر و مادر مهربان و همسر عزیزم» من خدایی دارم، می داند گناهکارم، می داند ظلم و ستم شده اسباب دلم، در پس ثانیه ها، بعد از آن غم نامه ها، می داند که چگونه، بستاند غمِ هجرانِ مرا.. گناهی کرده ام، سفید می دانم خطاکارم، شده اوقات دلم کنج نشینی در آن محرابِ غم پرورده ها، شده نجوایِ دلم: که «خدایا، ببخش» بعد از این اوقات، حال و احوال مرا...!
خلاصه کتاب:
میر هوشنگ وارسته بزرگ خاندان وارسته پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد می کند... او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و اسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند... وصلت صورت میگیرد... اما...
خلاصه کتاب:
سرنوشت دو انسان با تفکرهای مختلف… دختری ساده و رویایی در مقابل مردی جاه طلب و مغرور… داستانی روایت کننده از زندگی انسانهایی که هریک در یک طبقه از اجتماع زندگی میکنند، اما همگی در مقابل قدرت عشق هیچ اراده ای ندارن…
خلاصه کتاب:
عاشقانهای بی تکرار از دختری به اسم نازار که عاشق پسری ساده و مهربونی به اسم الیاس میشه که زندگیش پر از رازهای مخوفه و خودش بیخبره. همه چیز از یک شب بارونی شروع میشه و در ادامه به یک آسایشگاه روانی میرسه جایی که نازار پرستار پیرزنیه که رازی بزرگ تو سینهش داره که اگر بگه زندگی خیلیها نابود میشه…
خلاصه کتاب:
زمان چیز عجیبیست… گذر ثانیه هایی که به آنی متولد میشوند و به آنی میمیرند… قدرت ماورایی دارد… میتواند یک انسان راببرد یکی دیگر را بیاورد… یکی راعاشق کند دیگری را فارق… یکی را بزرگ کند و دیگری را کوچک… میتواند یکی را جوان کند و دیگری را پیر… یکی را… زمان میتواند خیلی چیزهارا عوض کند… اما تو خوب مرا نگاه کن… به چشمانم… به قلبم… و به لرزش دستانم… زمان حریف قدری بود اماتغییرم ندادمن هنوز هم همان آدمم...
خلاصه کتاب:
نوازش در روستایی که تا چشم کار میکند، مزارع چای شمال به چشم میخورد، اسیر حرف مردمی میشود که بعد از بهم خوردن نامزدیش با راوش برایش تبدیل به جهنمی میشود که حتی در کنار خانوادهاش هم آرامش ندارد. بعد از مدتی رئیس مزرعه جایش با پدرش عوض میشود و راه نجاتی برای نوازش فراهم میشود، اما انگار او فقط وهم آزادی را دارد... گاهی زندگی رویی را به ما نشان میدهد تا قویترمان کند.
خلاصه کتاب:
کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال ها در قسمت های مختلف و عجیب شهر رخ می دهند، می زند. حال که پس از دو سال تلاش مستمر، او در یک قدمی کشف دلیل این پدیده قرار گرفته، کارفرمای جدید از کنسل شدن پروژه می گوید…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.