خلاصه کتاب:
در یکی از گوشههای پرهیاهوی این شهر، دختری بود به نام حوا، با رویایی بزرگ در سر—اینکه با ازدواج با پسری ثروتمند، زندگیاش را متحول کند. اما درست زمانی که همهچیز در مسیر دلخواهش پیش میرفت، مردی از گذشتهاش سر میرسد؛ مردی که بخشی از رازهای نهان حوا را میدانست و مدتها به دنبال یافتن او بود. حضور او، چون تندبادی همهچیز را بههم ریخت، نقشهها را بیاثر کرد و آرامش زندگی حوا را در هم شکست.
خلاصه کتاب:
گوهر، زنی با قلبی شکسته، در فضای مجازی با پسری جوان آشنا میشود. احساسات سرکوبشده و نیاز به همصحبتی باعث میشود او به سرعت به شاهرخ اعتماد کند. اما این اعتماد بیمحابا، زمانی که شاهرخ به دختر گوهر علاقهمند میشود، به چالشی بزرگ تبدیل میشود.
خلاصه کتاب:
نگاهت باعث شد بیاختیار به سمتت کشیده شوم، اما آغوشت آنطور که فکر میکردم گرم نبود. در لحظههایی که نمیدانستم چه میخواهم، گم شدم. هر قدمی که برداشتم، بیشتر درگیرت شدم. و در نهایت، آغوشت مرا گرفت، اما نه با عشق، بلکه با تلخی. نمیدانم چرا به کسی مثل تو دل بستم…
خلاصه کتاب:
سلین دختری مظلوم که به اصرار یکی از دوستانش راهی پارتی میشه در اون پارتی اتفاقاتی میوفته که سرنوشت سلین تغییر میکنه وارد راهی میشه که اصلا فکرش رو هم نمی کرده..
خلاصه کتاب:
رعنا عاشق پسرعموش میشه و به اصرار و دخالت پدر بزرگش به عقد هم درمیان. علی اما از رعنا نفرت داره و به دست درازی و آزار و اذیت رعنا تاجایی ادامه میده که بعد از زایمان طلاق بگیره و بره. حالا بعد از شش سال رعنا که زنی مطلقه ست برمی گرده و با علی روبه رو میشه و…
خلاصه کتاب:
“کُلبی آلبرایت” نویسندهی داستان های فانتزی پرفروش نیویورک تایمز، برای فرار از رکود ذهنی عجیبی که به خاطر مشکلات خانوادگی دچارش شده، با یه تصمیم آنی و بدون خبر دادن به کسی، از شهرش دور میشه و یه مقصد تصادفی رو انتخاب میکنه. شاید اینطوری بتونه به ذهن آشفته اش سر و سامونی بده. تو این سفر با “اسپنسر بالدوین” آشنا میشه، نابغهی جذابی که تمام زندگیش شده توی کار با تکنولوژی و از سایه های روابط گذشته اش فراریه.کلبی و اسپنسر به شکل عجیب، دیوانه وار و آتشینی جذب هم میشن و همه معادلات هر دوشون برای ادامه ی هدفی که داشتن به هم میریزه و…
خلاصه کتاب:
پسری عیاش و خوشگذرون که با دوستش آمریکا زندگی میکنه و با وجود پولهایی که ماهیانه پدرش براش واریز میکنه بدون هیچ زحمتی به تفریحا ت مختلفش میرسه تا اینکه مجبور میشه به ایران برگرده… و دختری که از بچگی کار کرده تا خواهرش در آرامش زندگی کنه. آشنایی این ها شروع یک قصه اس… ی قصهی پر پیچ و خمی که قراره یک داستان جدید لابلای زندگی دو شخصیت، با دو سطح اجتماعی متفاوت باشه پسری از تبار ثروت و عیاشی و دختری از تبار فقر و سختکوشی… قراره گاهی بخندیم، گاهی اشک بریزیم… و در کنارش شاید بتونیم خیلی چیزها یاد بگیریم.
خلاصه کتاب:
با آرامش تقه ای به در می زنه و با کسب اجازه وارد اتاق مدیریت میشه برگه ای که دستش بود رو،روی میز جلوی معاون می ذاره . _چیشده شریفی ؟ سرشو پایین می ندازه و برگه رو جلوی رادمان هل میده و با صدای ضعیفی جواب میده : +اقای سلامتی فرستادنم اینجا و این برگه رو بهم دادن تا مطالعش کنید باشه ی زیر لبی معاون رو که می شنوه چند قدمی عقب میره . چشمش رو به معاون دوخته و تکون نمی خوره منتظر ری اکشن رادمان می مونه…
خلاصه کتاب:
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه …. گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه.. همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!! و حماقتی که تبدیل شد به…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.