خلاصه کتاب:
رادان فرمند، مردی که سالها از وطن دور بوده، حالا به ایران بازگشته. خانوادهاش از دیدارش خوشحالاند، اما پشت این بازگشت، هدفی پنهان نهفته است. او مأموریتی دارد که تنها با کمک هلن، دختری با روحی لطیف و ذهنی قوی، ممکن میشود. مأموریتی که میتواند همهچیز را تغییر دهد... حتی زندگی هلن.
خلاصه کتاب:
«رسوا» ماجرای دختری به نام بهین است که برای تسویهحساب با نامزد سابقش، ساواش، به سراغ امیرعلی میرود. او در اشتباهی عجیب، امیرعلی را همان ساواش میپندارد، بیخبر از اینکه این دو برادر دوقلوی جداافتادهاند.
خلاصه کتاب:
دکتر آرین، مردی باوقار و تحصیلکرده، پس از بازگشت از خارج، با دو دختر از خانوادهاش روبهرو میشود: گیسو و کمند، دخترعمه و دختردایی که بهترین دوستان هم هستند. عشق آرین میان این دو دل جوان، آزمونی برای وفاداری و فداکاری میشود.
خلاصه کتاب:
باده، دختری باوقار و متین، در شرکت عمویش مشغول فعالیت است. شایان، پسرعمویش، پس از سالها زندگی در خارج، بازمیگردد و با دیدن باده، جرقهای از احساس در دلش روشن میشود؛ احساسی که به رابطهای پرشور اما پیچیده منتهی میشود.
خلاصه کتاب:
(صحنه: تالار سنگی، نور کم، صدای قدمها) مرد: «انتظار نداشتم فریبم بدی.» لوس عقب میرود، مرد نزدیک میشود. مرد: «یادت نیست آخرین بار چطور ازم خواستی کنارت باشم؟» لوس با دیدن چهرهاش، خشکش میزند. لوس: «تو... تو همونی هستی...» (سکوت سنگین، پرده میافتد)
خلاصه کتاب:
هیوا همیشه فکر میکرد میتونه هر کاری دلش خواست بکنه. نامزدش رو خانواده انتخاب کرده بودن، خودش هم بیخیال بود. ولی وقتی اون زن افغان با دخترش وارد خونهشون شد، یه چیزی توی دلش تکون خورد. حالا دیگه همهچی فرق کرده.
خلاصه کتاب:
او دیگر آن دختر ساده نیست. حالا زنیست که از دل تاریکی عبور کرده، مادریست که برای فرزندش میجنگد. گذشته بازگشته، با پشیمانی و وعده. اما او این بار، خودش را انتخاب میکند. و شاید، برای اولین بار، سرنوشت را خودش بنویسد.
خلاصه کتاب:
ماهک یه زن جوونه که تو زندگی قبلیاش خیلی اذیت شده. حالا یه مردی به اسم شاهان میخواد با زور و تهدید، مجبورش کنه که باهاش عقد کنه. ولی ماهک کوتاه نمیاد. با کمک آدمای خوب دورش، میتونه از این شرایط سخت رد بشه و زندگی خودش رو بسازه.
خلاصه کتاب:
جنیفر مریک، دختری از خاندان اسکاتلندی، در صومعهای آرام زندگی میکرد تا اینکه در جریان درگیریهای قومی، توسط گروهی از جنگجویان انگلیسی به رهبری دوک کلایمر، معروف به «گرگ»، به اردوگاهشان برده شد. اگرچه تفاوتهای فرهنگی و شخصیتی میان آنها زیاد بود، اما برخوردهایشان به تدریج به شناختی عمیقتر منجر شد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.