دلم برا بابا سوخت ولی انقدر از این جماعت زخم خورده بودم و دل چرکین شده بودم که هر حس نسبتا خوبی هم بهشون پیدا میکردم فورا تبدیل به نفرت و انزجار میشد.. هیچوقت خودمو ازشون ندونستم اونام هرگز منو آدم به حساب نیوردن چه برسه…! آدما الکی سنگ نمیشن کینه ای نمیشن، بیشتر وقتا یه دلیلی پشتش هست.
با لحن بی تفاوتی :گفتم عجب ببینم مادر گرامیت ناراحت نمیشه داری با من حرف میزنی میدونی که بدون اجازه فخری خانوم ابم نباید بخوری چه برسه همکلام شدن با شارلاتان عوضی مثل من! + میشه انقدر نیش نزنی؟ مادر از گفتن اون حرفا منظوری نداشت توام فراموش کن دیگه چقدر کینه ای.
فروتن به لطفی به هر دومون کن و برو سر اصل مطلب… چیشده که به من زنگ زدی؟ + میتونی امروز به سر بیای شرکتم تا رو در رو صحبت کنیم؟ حرفای مهمی دارم که پشت گوشی نمیشه گفت. کمی فکر کردم و گفتم شرکتت هنوزم همون جای قبلیه؟ + آره. خیلی خب شاید اومدم + اذیت نکن دیگه کار مهمی دارم. باشه.