خلاصه کتاب:
سهره دختر نامشروع حاج سعید راد که همه به اسمش قسم می خورن بعد از فوت مادرش، برای پیدا کردن پدرش به ایران میاد... اما اینجا با مردی خشن و جذاب به اسم کیان روبرو میشه و به خاطر...
خلاصه کتاب:
تنها بودم خیلی تنها… شاید قبلا یکی بود که حداقل انقدر تنهایی رو احساس نمی کردم، حتی با وجود اون هم گاهی تنها بودم اما حالم در کنارش خوب بود. نمیدونم چیشد که یک روز به کل همه زندگیم از هم پاچید اسمم دنیا، تنها زندگی میکنم خب راستش قبلنا که اون بود انقدر تنها نبودم اما الان خیلی افسرده و گوشه گیر و تنها شدم. مادرمو میگم اون بود پدرم بود خواهرم بود اما یک روز همه ناپدید شدند. اونا فوت نکردند اما…
خلاصه کتاب:
چه دنیایی شده؟! دنیای که هیچ رحمی در آن نیست. نه پدر به فرزند نه مادر به فرزند و نه فرزند به هر دو. دنیایی پر از پستی دنیایی پر از کثافت … به کجا داریم کشیده می شویم این دلهای بی رحم به کجا می رود ؟!؟
خلاصه کتاب:
داستان راجع به دختریه که عاشق پسر خاله اش میشه علاقشون دو طرف است ولی خاله اش خواهر سحر (دختر قصم) رو برای پسرش خواستگاری می کنه و ان ها ازدواج می کنند. بعد از ازدواج خواهرش و پسر خاله اش برای فراموش کردن پسر خاله ش نامزد پسر عموش میشه که عاشقشه ولی خیلی زود نامزدیش رو به هم می زنه زمان می گذره و پنج سال بعد با همکلاسیش تو دانشگاه ازدواج می کند ولی…
خلاصه کتاب:
ترنتون مدوکس پادشاه دانشگاه ایالتی شرقی بود و قبل از آونکه حتی از دبیرستان هم فارغ التحصیل بشه ، با زنای دانشگاهی قرار میزاشت. دوستاش می خواستن جای او باشن، و زنا می خواستن اونو رام کنن ، اما بعد از یه سانحه غم انگیز دنیاش وارونه شد، ترنتون از دانشکده بیرون آمده بود تا با احساس گناه خردکنندهاش، دست و پنجه نرم کنه. هجده ماه بعد، ترنتون با پدر بیوهاش زندگی می کنه و تمام وقت توی یه سالن خالکوبی محلی کار می کنه تا توی پرداخت صورتحسابها کمک کنه. درست وقتی که فکر می کنه زندگی اش به حالت عادی برگشته، متوجه میشه که…
خلاصه کتاب:
سوفی فرزند نامشروع یک اشراف زاده است که بعد از مرگ پدر، مجبور به خدمتکاری نامادریاش و دختران او میشود. بندیکت بریجرتون جوانی جذاب، ثروتمند و اشرافی است که در جشنی با سوفی در لباس مبدل روبهرو شده و فکر میکند او بانوی رویاهایش باشد و خواهان ازدواج با اوست… اما بندیک برای سوفی خدمتکار چه نقشی در نظر دارد؟ معشوقه!
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه، اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره...
خلاصه کتاب:
پزشک مامایی که نوزادان زیادی را در قدم گذاشتن به این دنیا همراهی می کند به ناگه دلش بند دل کودکی می شود که با مهر بزرگ حرام زادگی به دنیا آمده اما دخترک پزشک کودک را تنها نمی گزارد مردی که به همسر خود شک کرده و به اون انگ نامشروع بودن میزند و گناهان بسیار جبران ناپذیری در حق اون انجام می دهد و گاهی اما چه زود دیر می شود…
خلاصه کتاب:
مثل همیشه محور داستان روی دختر و پسری که غافل از هر چیزی به زندگی روزمره خود ادامه می دهند تا اینکه یک روز با هم برخورد می کنند. برخوردی که نه تنها زندگی خودشون بلکه زندگی اطرافیانشون رو تحت تاثیر می ذاره. این دو پستی و بلندی های زیادی رو با توجه به دشمن های اطرافشون طی می کنن تا به اون آرامشی که دنبالشن برسن و آیا میرسن؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.