خلاصه کتاب:
_ اِ اِ چرا اینطوری رانندگی میکنی؟! ماشین را کنار زد وکلافه غرید به خشکی شانس! _چه مرگته؟! -فکر کنم بنزین تموم کردیم! با حرص لب زدم مگه بنزین نزده بودی؟ خورشین سری تکان داد و گفت چرا ولی میبینی که تموم شد! نگاهی به دور و اطراف انداختم و گفتم حالا وسط جاده به این خلوتی چیکار کنیم؟! از ماشین پیاده شد و گفت باید از یکی بگیریم…!
خلاصه کتاب:
فردین دل میشکند و آه آن دلِ شکسته جوری دامن احساسش را میگیرد که لحظه به لحظهاش درد میشود و خواب با هزار قرص خوابآور رخت بر میبندد از چشمانش و تمام خواستنهایش میشود در همان دلِ شکسته. اما انگار جوری آن دل را زیر پاهایش له کرده که صدای فریاد بیصدایش به گوش خدا هم رسیده و حال خدا قصد تقاص گرفتن میکند.
خلاصه کتاب:
خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به دلیل جدایی پدر و مادر ماندن و مراقبت از پدرش که جانباز روحی جنگ بوده رو انتخاب کرده و شاهد انتحار پدرش بوده و از پسر عمویی که عاشقانه دوستش داشته و مدت کوتاهی هم نامزد بودند جدا شده واین فشارهای روحی باعث خودکشی ناموفق خودش شده و به همین دلیل از خانواده پدری بریده پیش مادرش اومده برای ادامه زندگی…
خلاصه کتاب:
داستان ما راجب یه دختر تنهاست! پدربزرگ ابن دختر در سن ۶ سالگی از خونه میبرش بیرون و اونو توی یه بیابون ول میکنه تا اینکه یه خانواده اونو پیدا میکنن و میبرن پیش خودشون و بزرگش می کنن…!
خلاصه کتاب:
دختری به اسم ایرن برای نجات مادرش وارد خونه ی شش پسر می شه که متوجه می شه اونا خون آشامن. زندگی اون کاملا دگرگون می شه و حقایق و راز های زندگیش کم کم فاش می شن و این باعث می شه که…
خلاصه کتاب:
«تقدیم به امید و نور چشم شیعیان، آقا صاحب الزمان و ان شاءالله تعجیل در ظهور ایشان» و «تقدیم به پدر و مادر مهربان و همسر عزیزم» من خدایی دارم، می داند گناهکارم، می داند ظلم و ستم شده اسباب دلم، در پس ثانیه ها، بعد از آن غم نامه ها، می داند که چگونه، بستاند غمِ هجرانِ مرا.. گناهی کرده ام، سفید می دانم خطاکارم، شده اوقات دلم کنج نشینی در آن محرابِ غم پرورده ها، شده نجوایِ دلم: که «خدایا، ببخش» بعد از این اوقات، حال و احوال مرا...!
خلاصه کتاب:
میر هوشنگ وارسته بزرگ خاندان وارسته پس از مرگش شوک بزرگی به دو پسرش که بیست سال آزگار است با هم اختلاف دارند و قهرند وارد می کند... او در وصیت نامه اش نوشته که ونداد و بلوط با هم ازدواج کنند تا به یمن این پیوند مبارک و اسمانی اختلافات کهنه دور ریخته شود و کینه ها پاک شوند... وصلت صورت میگیرد... اما...
خلاصه کتاب:
خاطرات یک گیشا داستان دو خواهر ژاپنی است که بعلت فقر به شخصی فروخته میشوند و داستان حول زندگی خواهر کوچکتر بنام سایوری است. اینکه او را از کوچکی تربیت می کنند که در آینده یک گیشا شود، چیزی مثل ساقی یا مهماندار مردان که طی مراسمی خاص صورت میگیرد و نیاز به آموزش دارند…
خلاصه کتاب:
شرایط اسف بار اقتصادی تنه ی محکمی به اختلافات طبقاتی زده و فاصله ها دوچندان شده و در این بین که مردم با بحران بی کاری دست و پنجه نرم می کنند یک سایت کاریابی پیشنهاد ویژه ای را در سراسر کشور پخش می کند اما...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.