خلاصه کتاب:
همتا دختری که بر اثر تصادف، بدلیل گذشتهای که داشته مغزش تصمیم به فراموشی انتخابی میگیره. حالا اون دختر حس میکنه هیچ کدوم از چیزایی که از گذشته ش براش تعریف میکنن واقعی نیست اما فقط یه چیز رو یادش میاد. یه حس… یه نامه که از خودِ گذشته ش لای کتاب مورد علاقه ش پیدا میکنه! یه حس عمیق…
خلاصه کتاب:
من فرهاد صوفی بعداز دوسال و بردن بزرگترین مسابقه رالی ترکیه، به خونه برگشتم. هنوز لباسهای مسابقمو درنیاورده بودم که گفتن باید رخت دامادی به تن کنی!! تا از بی آبرو شدن عروسی که قرار بود عروس برادرش بشه جلوگیری کنم!! چون فرزین درست قبل از خواندن خطبه به طرز مشکوکی ناپدید میشه و دختر حاج فتاح رو سرسفره بی_داماد می گذاره و اگر حاج فتاحی که یک روستا به سرش قسم می خورند بفهمد حمام خون راه می افته!!
خلاصه کتاب:
جانا درگیرِ یه احساس متفاوته، احساسی که فکر می کنه واقعیترین حسش به حساب میاد. این احساسات از لحظهای رقم میخورن که صمیمیترین دوستش رُزا سعی داره مسیر افکارش رو کم کم به بیراهه بکشه. اما با اومدنِ شاهو توی زندگیش، کم کم از این اشتباه بیرون میاد.
خلاصه کتاب:
زنی مطلقه که بعد از یک نامزدی کوتاه مدت و نافرجام درگیر روزمرگی های زندگی و مشکلات ناشی از طلاقش می شود، تا اینکه دل در گرو پسری می دهد که عشق را دوباره برای تار و پود زندگی او به ارمغان می آورد…
خلاصه کتاب:
هیدارا حاجیِ جوون ۲۸ساله ای که شرط حج رفتنش ۱۰سال تدریس علوم دینی تو دانشگاهه یه حاجی که با شیطنت و جذابیتش، خط بطلانی رو باور منفیِ جوونای امروزی راجبه مذهبی جماعت میزنه و دست بر قضا شوکا دختر قرتی و بیبندوبار سرراهش قرار میگیره…
خلاصه کتاب:
زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان دانشگاهی اش در کیش با مرد متعصب و غیرتی عرب تباری به نام ارکان آشنا می شود که برنامه هتل و گردش زهرا را خودش نقشه ریزی کرده، چون مدت ها است که به او علاقه مند و زیر نظرش دارد، ارکان از عشیره ای سرشناس است که به خاطر کینه و دشمنی برادر بزرگش از خانواده دور است و…
خلاصه کتاب:
قهرمان این کتاب پسری ۱۶ ساله به نام «سیاوش» از جنوب شهر تهران است که بدون داشتن مربی و باشگاه حرفهای، یک کشتیگیر نابغه است. او در رقابتهای محلی آنقدر خوب بازی میکند که روزی دو مرد غریبه به نامهای «سیا» و «نادر» سر راهش سبز میشوند تا از او یک قهرمان جهانی بسازند. سیاوش که میخواهد سلطان دنیای کشتی و فرمانروای جهان کوچک خودش باشد، به این دو نفر اعتماد میکند و سیا و نادر، دنیای کوچک و سادهی سیاوش را از او میگیرند و با دسیسه و فرصتطلبی او را وارد دنیای بزرگتر و سیاهتری میکنند…
خلاصه کتاب:
داستان عشقی که شعله هاش یهو خاموش شد پسری که دختر داستان رو بی حرف و سخن تنها گذاشت و رفت و شکستن دلش رو ندید داستان دختری که شکست و سعی کرد محکم بلند بشه و رو پاهاش وایسه حالا چند سال گذشته و سرنوشت اونهارو تو شرکتی رو به روی هم قرار میده به عنوان رئیس و کارمند! اما این بار،اون که دلش سنگه تیدا خانومه و اون که تو حسرت میسوزه آقا سامیار… عشقی که تو نفرت غرق شده، میتونه باز شعله ور بشه؟
خلاصه کتاب:
دو خانواده که دشمنی بر سر خون دارند و دختر یکی از این خانواده ها بی خبر از گذشته ی تاریک پدرانشان مخفیانه به پسر دشمن پدرش دل میبندد…کارن میر بعد از فهمیدن علاقه ای که پناه به او دارد به پناه پیشنهاد ازدواج میدهد تا مجبور به ازدواج با دخترعمویش نشود و با خانواده ی پدری اش که رابطه ی خوبی با آنها ندارد هم مسیر نشود، غافل از اینکه هیچکدام خبر از گذشته ی تاریک پدرانشان ندارند و حالا که بعد از گذشت یک سال کارن هم دل به پناه بسته خانواده ها منجر به طلاق آنها میشوند ولی این پایان ماجرای پناه و کارن نیست،زیرا که سرنوشت آنها به هم گره خورده است!
خلاصه کتاب:
سپهر قهرمان دوچرخهسواری هستش. بخاطر حل مشکلات اخلاقی که برای خواهرزادهاش پیش میاد، همراه اون پیش یه روانشناس میره. ناردان، روانشناس قصه است و تو همون دیدار اول با لبخند سرخ اناریش جوری دل از سپهر میبره که سپهر حتی خودشم فراموش میکنه، چه برسه به زندگی قبل ناردانش...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.