خلاصه کتاب:
نفیسا، دختری از خانوادهای اصیل، در کودکی توسط پدر و مادرش رها میشود و تنها کسی که در کنار او میماند، عموی مهربانش است. حالا که بزرگ شده، پدربزرگش تصمیم دارد او را به عقد پسرعمویش آرتا درآورد تا نسل خانواده ادامه پیدا کند. اما نفیسا، میان خواستههای سنتی و آرزوهای شخصیاش، باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرد.
خلاصه کتاب:
نفس، دختری از دل سختیها، در شرکت مهندسی کار میکند تا خانوادهاش را سرپا نگه دارد. یک پیشنهاد غیرمنتظره از رئیس شرکت، همهچیز را زیر و رو میکند. حالا نفس باید در دنیایی تازه، با چالشهایی بزرگ روبهرو شود. اما با اراده و قلبی روشن، مسیرش را پیدا میکند و به نقطهای میرسد که همیشه آرزویش را داشت.
خلاصه کتاب:
دیدمش. خواستمش. فهمیدم کسی دیگهای هست. عقب نکشیدم. شرط بستم. تلاش کردم. همهچیز خوب پیش رفت. فقط یه چیز رو ندیده بودم، اونم مثل من، سرسخته.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.