خلاصه کتاب:
سالها تجربهی تلخ، ترانه را به دختری منزوی و محتاط تبدیل کرده است. خانوادهی مذهبی و پدر سختگیرش نیز او را به سکوت واداشتهاند. اما دانشگاه برایش دریچهای تازه میگشاید؛ جایی که با کیارش، پسری معمولی اما صمیمی، آشنا میشود. دوستی آنها به عشقی آرام بدل میگردد، تا اینکه گذشتهی تاریک دوباره سر برمیآورد و مسیرشان را به چالش میکشد.
خلاصه کتاب:
زندگی پروانه در محلهای ساده و پرچالش تهران جریان دارد. او با پدری گرفتار مشکلات خانوادگی بزرگ شده است. ورودش به آژانس هواپیمایی، نقطهی عطفی در زندگیاش میشود. رابطهای عمیق میان او و کیان، مدیر آژانس، شکل میگیرد. اما رفتوآمدهای سام، خلبانی قدیمی و نزدیک به کیان، داستان را پیچیدهتر میکند.
خلاصه کتاب:
کیا و آوا آغازشان را با دیداری کوتاه و بیادامه شروع میکنند. اما چند هفته بعد، تماس آوا، پیشنهادی تازه و غیرمنتظره را پیش پای کیا میگذارد. آنچه در ابتدا قراردادی بیتعهد است، در عمل به مسیری عاشقانه و پر از اتفاقهای پیشبینینشده بدل میشود.
خلاصه کتاب:
دختری شاد و سرزنده، در خانوادهای مذهبی و سنتی رشد کرده است. پدرش حاجآقا ب، نامدار محله است، اما دختر مسیر دیگری را انتخاب میکند و همین انتخاب، قصهای پرحادثه و جذاب میآفریند.
خلاصه کتاب:
هر قصه ای می تواند درست از کف خیابان سر بلند کند! خیابان هایی که سال های رفته را دیده اند آمد و شد فصل ها را به مشاهده نشسته اند و زورشان هیچ گاه به تغییر آدم ها نرسیده خانواده ها کودک و نوجوانی سالم پرورش داده اند و با دادنش به فضایی بیرون از خانه جوانی یاغی شده و دور از آداب تحویل گرفته اند. ارزشها مبدل شده اند به ضد ارزش ها و تربیت های درون خانگی، راه به جایی نبرده است. چه کسی مقصر است؟
خلاصه کتاب:
آی نور دختر نویسنده ای که با شخصیت های کتاب هایش زندگی می کند شخصیتی را خلق می کند که آن را در وجود استادش می یابد... آی نور در پس اتفاق وحشتناکی که برایش رخ داده اشک و غم مهمان دل و جانش شده و مادرش را نگرانکرده .... آرمان پسر حاج مطیب به دنبال تصاحب آی نور و ماجرایی که با رسیدن به موقع استاد فروتن، ناکام می ماند و ...
خلاصه کتاب:
داستان دربارهی دختری به اسم تاراست که در اثر یک تصادف حافظه اش رو از دست میده.اما توی گذشته اش اتفاقی افتاده که باعث شده پدرش ازش متنفر بشه و همیشه اونو تحقیر کنه و کتک بزنه.تارا هم که میبینه نميتونه با این شرایط زندگی کنار بیاد به کمک دوستش فرار میکنه ....
خلاصه کتاب:
من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم!دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه.خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه،اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.