خلاصه کتاب:
ناردونه دانشجوی روان پزشکیه و بخاطر خراب کاری که تو دانشگاه کرده داره اخراج میشه. با وساطت استادش قبول می کنن دوباره به درسش ادامه بده اما…
خلاصه کتاب:
درباره ی دختری به نام گل پناه است که در پرورشگاه بزرگ شده است تا اینکه با محسن ازدواج می کند کمبود محبت از بابت نداشتن خانواده باعث می شود خیلی زود دل به محسن ببندد عشق میان شان پررنگ است ولی تا قبل از اینکه اتفاقاتی این بین می افتد و زندگی شان از هم می پاشد چیزی از آن علاقه باقی نمی ماند جز دختری که در بیست سالگی با جنین یک ماهه اش مهر طلاق بر پیشانی اش می خورد تا اینکه …
خلاصه کتاب:
برای تمام نجات یافتگان کسانی که زخمی عمیق بر جسم و روحشان حک شده. کسانی که با شرورترین انسان ها رو به رو شدند، کسانی که با ترسناکترین سرنوشت ها جنگیدند و هنوز در عرصهی زندگی استوار ایستادهاند. کلبه ای فرسوده. سحرگاهی سرد. و قصهای که به پایان رسیده بود. اما اون قصه رو اونقدر بلند تعریف نکرده بودن تا به گوش کسی که میتونست کمکی بکنه برسه. مرد در کنار درخت ایستاده بود، درختی که در دو هفتهی گذشته از اون برای تحت نظر گرفتن خونه استفاده کرده بود. خونهای تنها و دور افتادهای که مزارع و مِه احاطهش کرده بود و خودش به تنهایی وهم آور و ترسناک بود. جنگل پشت سرش، رودخونه چند متر جلوتر و نزدیکترین جاده کیلومترها ازش دور بود. اون خونه واقعا خونهی کابوس ها بود.
خلاصه کتاب:
همه چیز از روزی شروع میشود که لنایِ سیزده ساله، به خانه میآید و مادرش را غرق در خون میبیند! آلت قتاله اما در دست کسی است که لنا به او میگوید “پدر!” قصه از یک قتل خانوادگی شروع میشود و امتداد آن میرسد به عمارت حاج راشد فلاح که دیوارهایش بوی خون میدهند و زندگیِ سرایداری، کنار کسانی که همخون لنا هستند و در عین حال، دور و غریباند. فردین تنها کسیست که به دخترک پر از ترسِ داستان نزدیک میشود اما یک داغ روی پیشانیِ لناست او دختر یک قاتلاست…
خلاصه کتاب:
دو نوجوان هفدهساله که مبتلا به یک بیماری نادر مغزی هستند، در اولین برخوردشان شیفتهی یکدیگر میشوند اما مغز آنها دچار محدودیت است و توان ذخیرهی اطلاعات را فقط به مدت ۲۴ ساعت دارند. آن دو مجبور میشوند برای ماندگاری در ذهن یکدیگر، دست به کارهای خطرناکی بزنند…
خلاصه کتاب:
داستان واقعی نگاه به عشق و عاشقی ممنوعه اما عمیق وقتی واقعا عاشقی راهی جز رسیدن نیست… ماجرای عشق و عاشقی واقعی دختری به اسم نگاه هست. طبق روال داستان های واقعی من اسم هارو تغییر دادم و باقی همه واقعیه خداروشکر پایان ماجرا خوشه انشالله که عاقبت هممون خوش باشه.
خلاصه کتاب:
شوکران گیاهی است سمی، بیخ و ریشه آن سمی است. ولی در عین حال، برای تسکین دردهای سرطانی دارویی مفید است. هم درد و هم درمان، هم زخم و هم مرهم، هم نیش و هم نوش، هم مرگ و هم جان... و این چیزی است که گاهی ما آدم ها به آن دچار هستیم. زخم می زنیم، درد تولید می کنیم، می شکانیم و می کشیم... ولی در عین حال مرهم هستیم، هم دردیم، ترمیم می کنیم و جان می دهیم. حکایت غرییب است زندگی ما آدم ها، گاهی آن چنان در چیزی غرق می شویم که فقط لحظه را می بینیم... دیگر هیچ چیز برایمان اهمیت ندارد، فقط لحظه...
خلاصه کتاب:
داستان دختریه ک بخاطر اطرافیانش از خودش گذشته و به تنهایی پرستاری مادر زمین گیر و مریضش رو به مدته ده سال به دوش می کشه و در این مدت ارتباطش به کل با دنیای بیرون رو قطع می کنه و از دوستان و دانشگاه و علاقه مندی هاش دست می کشه! ولی با مرگ ناگهانی مادرش وارد مرحله جدیدی میشه، و کسانی از گذشته با کلی نقاط مبهم…
خلاصه کتاب:
میشا یه دختر مستقله که خیلی سرزنده و شاده و دوست داره خودش برای زندگیش تصمیم بگیره اما دیگران با ابراز نظراتشون مانع میشن. هامین پسریه که ۱۲ ساله خارج از ایران زندگی میکنه و حالا میخواد برگرده،که از قضا اونم دوست داره خودش واسه زندگیش تصمیم بگیره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.