
فردین خان اومد خب توقع داری عکس العملی از خودم نشون ندم؟
متاسف سری براش تکون میدم و همین که میخوام بحث رو عوض کنم عارف شروع به کرم ریختن میکنه اون هم با چه روشی بچه ها؟
خبر دارید به دهقان فداکار به جمعمون اضافه شده
توجه ی دخترا معطوف حرفهای عارف میشه و دست های من با حرصی آشکار روی میز مشت میشن و اون با نفرت و تمسخر نگاهمون میکنه و ادامه میده
معلوم نیست بینشون چه خبره که برای ما نقش بازی میکنن
سکوت کلاس اجازه ی پیشروی کردن به عارف رو نمیده و من نگاهم رو به کیارش میسپرم پسری که تا همین نیم ساعت پیش داشت کلاس رو روی سر خودش خراب می کرد حالا داره با گوشیش ور میره و حتی کوچیک ترین واکنشی خرج عارف نمیکنه عارف که دست خالی و ضایع روی صندلیش میشینه چند ثانیه بیشتر طول نمیکشه و استاد وارد کلاس میشه توجهی بچه ها به استاد خانومی که تیپی به شدت جذاب و ظاهری زیبا داره جلب میشه
و من برای هزارمین بار به یک آدم و جایگاه اجتماعیش غبطه میخورم.هشت سالم بود که برای اولین بار املام رو بیست شده بودم چنان ذوق و شوقی برای گفتن نمره م به مامان و بابا داشتم که تمام راه مدرسه تا خونه رو دوییدم وقتی به خونه رسیدم و جیغ جیغ کنان برای مامان از تمجید کردن معلمم ،گفتم لبخند کمرنگی زد و در جوابم گفت دخترم یکم آروم تر حالا یه بار بیست شدی این همه داد و بیداد داره؟ منو که حسابی دق دادی سر دیکته نوشتن ببین معلمتون از دستتون چی میکشه…