خلاصه کتاب:
لیلی اریایی دختر افسارگسیخته و سرکشی که شونزده ساله زمونه بدترین بازی ها رو براش رقم زده تبدیل به یاغی غیر قابل کنترل شده… درست شبی که با دوست صمیمیش تو یکی از مهمونی های شبانه ست اتفاقی میفته که زندگی لیلی رو برای همیشه عوض می کنه… چشم کهربایی قصه، با عطر مریمش، ایمان و صبر یک مرد رو به چالشی از جنس عشق دعوت می کنه…
خلاصه کتاب:
درباره دختریست که پدر و مادرش قصد دارند از یکدیگر جدا شوند در واقع پدرش آنها را به خاطر دختری جوان ترک کرده و حالا از آنها می خواهد خانه و مغازه شان را بفروشند و سهم او را بدهند تا با همسر جدیدش بتواند زندگی کند در واقع گل فروشی مادرش منبع درآمد اندکی برای آنهاست و همین حالا هم نمی توانند از عهده بسیاری از قبض های شان بربیایند . پدرشان آنها را تهدید کرده که اگر خانه را نفروشند به دادگاه از آنها شکایت خواهد کرد…
خلاصه کتاب:
قهرمان این کتاب پسری ۱۶ ساله به نام «سیاوش» از جنوب شهر تهران است که بدون داشتن مربی و باشگاه حرفهای، یک کشتیگیر نابغه است. او در رقابتهای محلی آنقدر خوب بازی میکند که روزی دو مرد غریبه به نامهای «سیا» و «نادر» سر راهش سبز میشوند تا از او یک قهرمان جهانی بسازند. سیاوش که میخواهد سلطان دنیای کشتی و فرمانروای جهان کوچک خودش باشد، به این دو نفر اعتماد میکند و سیا و نادر، دنیای کوچک و سادهی سیاوش را از او میگیرند و با دسیسه و فرصتطلبی او را وارد دنیای بزرگتر و سیاهتری میکنند…
خلاصه کتاب:
بخاطر یه رسم و رسوم قدیمی میخواستن منو به عقد پسر عموم دربیارن، واسه همین مجبور شدم پیشنهاد ازدواج برادر دوست صمیمیم رو قبول کنم با اینکه میدونستم بخاطر شرط پدرش میخواد باهام ازدواج کنه ولی چاره ای جز قبول کردنش نداشتم، وقتی عاشق هم شدیم اتفاقایی افتاد که…
خلاصه کتاب:
دختری از دیار ندانسته های مجهول و دانسته های بی راه حل گویی ایکس(x) زندگی اش را در دیار ابهامات ابدی و لاین حل قلم زده بودند که هرچه فرمول زندگی را اثبات می کرد، سرنوشت رویش خودکار قرمز می کشید. تابانی که طعم تلخ و گَس انتقام ندانسته، بی فروغش می کند و جنس خوب شیطنت هایش شفق قطبی روزگار سیاه شکنجه گرش می شود!…
خلاصه کتاب:
آن دختر دوم یک بارونت ولخرج و کوته فکر است مری خواهر کوچک او از دواج کرده و ایزابت خواهر بزرگتر همه کاره ی خانواده و شبیه به پدر است . ان ۸ سال قبل عاشق کاپیتان ونتورث شده اما به خاطر عدم رغبت پدرش و همچنین نصایح خانم راسل دوست خانوادگی از او دست شسته است اکنون بار دیگر در کنار هم قرار گرفته اند و قلب آن برای او می تپد هر چند ظاهرا کاپیتان دیگر به او علاقه ای ندارد…
خلاصه کتاب:
روایت عشق پر تب دامون و باران که بنا به دلایلی سال ها از هم جدا می افتند ولی دنیا کوچیک تر از اونیه که جلوی عظمت عشقشون قد علم کنه... روایت رازی که عظمت عشق رو به تصویر می کشه و... پیچیدن سرنوشت عشق دامون و باران در سرگذشت آن راز و...
خلاصه کتاب:
روی صندلی های فلزی سرد فرودگاه نشسته بود نمیدانست کجا برود. چمدان کوچک همراه کوله پشتیش را از روی زمین برداشت و آهسته و با قدم های سنگین که به خوبی حسشان می کرد از فرودگاه بیرون رفت. حتی پول ایرانی هم نداشت که بخواهد با تاکسی ویژه فرودگاه جایی برود. برای همین به راننده هایی که منتظر بودن آن دختر برود سوار تاکسی آنها شود بی محلی کرد و قدم زنان رفت میدانست راه آنجا برای پیاده روی خوب نیست اما با پولش کجا میتوانست برود؟ اصلا سوار ماشین هم میشد کجا می خواست برود؟
خلاصه کتاب:
مسعود حکمت مرد زخم خورده ای که عشق جوانیش درست روز نامزدیشون اون رو برای همیشه تنها می ذاره و می ره…. ولی سال ها بعد مسعود تبدیل به روان شناس مشهور و جذابی میشه که هر دختری رو شیفته خودش می کنه، عشقش پیشمون بر می گرده و خانواده مسعود اصرار می کنن تا مسعود نامزدش رو ببخشه… مسعود برای رهایی از اصرار های خانواده اش، وارد زندگی پگاه میشه پگاه دختری که از دوس پسرش باردار شده و حالا چاره ای نداره جز اینکه وارد بازیه مسعود بشه ولی…
خلاصه کتاب:
دختری زیبا و معصوم که به اجبار پدرش با دایی مردی که عاشقشه ازدواج میکنه دیاکو خان زاده ای خشن و بی رحم که در شب زفاف روناهی رو اجبار باردار میکنه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانسرا " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.